- هل دادن
- فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو
معنی هل دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- هل دادن
- با فشاری دفعی چیزی یا کسی را افکندن، تنه زدن، بسویی راندن
- هل دادن
- Jostle, Nudge, Push, Shove, Thrust
- هل دادن
- empurrar, empurrar suavemente
- هل دادن
- empujar, empujar suavemente
- هل دادن
- popychać, szturchać, pchać
- هل دادن
- толкать , подталкивать
- هل دادن
- штовхати , підштовхувати , штовхати
- هل دادن
- schubsen, anstoßen, schieben, stoßen
- هل دادن
- bousculer, donner un coup de coude, pousser
- هل دادن
- spingere, spingere delicatamente
- هل دادن
- धक्का देना , हल्के से धक्का देना , धक्का देना
- هل دادن
- ধাক্কা দেওয়া , আলতোভাবে ঠেলা , ঠেলা দেওয়া , ধাক্কা দেওয়া , ঠেলে দেওয়া
- هل دادن
- itmek, dürtmek
- هل دادن
- 밀다 , 살짝 밀다
- هل دادن
- kusukuma, kugusa
- هل دادن
- 推搡 , 推一推 , 推
- هل دادن
- 押しのける , 軽く押す , 押す
- هل دادن
- לדחוף , לדחוף
- هل دادن
- mendorong, mendorong sedikit
- هل دادن
- ผลัก , ผลักเบาๆ
- هل دادن
- دھکیلنا , ہلکا دھکا دینا , دھکیلنا , دھکیلنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زمان و مهلت دادن
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)
کنایه از عاشق شدن، فریفته شدن، دل بسته به چیزی شدن، علاقه پیدا کردن، توجه کردن، دقت کردن، جرئت دادن، دلیر ساختن، برای مثال روی خندان طبیبان دل دهد بیمار را / باغبان بگشا ز ابرو چین که بیمار دلم (دانش - لغتنامه - دل دادن)
غلتانیدن چیزی مدور در سطحی
رهاکردن آزادکردن آزاد گذاشتن، آزاد کردن کسی از زندان. یا ولا دادن صدا. آواز خواندن، داد و بیداد کردن
ترساندن
کسی را ناگهان به جلو پرت کردن
Bloom, Flower